چگونه باورش کنم ،سکوت سردِ خانه را؟
دوباره باز مي کنم شکايت زمانه را
زمين سترون و هوا صداي مرگ مي دهد
و شوره زار مي خورد اميد هر جوانه را
و خسته شد خداي عشق و بسته شد صداي عشق
به انزوا کشانده اند جنون عاشقانه را
گناه کرده اي مگر؟به چشم من نگاه کن
که گريه هم نمي کند فرودِ تازيانه را
به نرخ جان فروختند دوبال را به اين قفس
پرنده هاي آسمان،بهاي آب و دانه را
اگرچه دل شکسته ايم ولي هنوز مي شود
غزل سرود و زنده ماند،ترانه کن بهانه را
غزل زیبای همیشه تنها از کتاب گل گندم
تو روح خورشيدي براي بودن ها
تو صبح اميدي ، تمام فردايي
صداي تو زيبا، زلال و گرم و نجيب
و ساده و پاکي ، رفيق تنهايي
شعر زیبای شیرین و فرهاد از بهنام فرخی
در ادامه مطلب
تو باعث ميشوي من شاد باشم
کمي از حال خود آزاد باشم
مثل يک خاطره ي تلخ،پر از تکرارم
از صداي تپش ثانيه ها بيزارم
روحم از مرگ جدا نيست،حتي قدمي
ناگزير است از اين عمر، تن بيمارم
فصل طاعون و وبا ، فصل پريشاني و درد!
فصل آغاز شکوفايي ناهنجارم
برندارم ز سر عشق دگر دستم را
تا که اين قوم فرستند مرا بر دارم
زير باران اجل، باور من يخ زده است!
مثل شب ، مثل سکوت در خودم آوارم
باز چون شعله ي شمعي دل من ميرقصد
مثل يک خاطره ي تلخ،پر از تکرارم
عهد کردم که نگاهت نکنم
چشم در چشم سياهت نکنم
خوشه ي گندم و اندوه عذاب
مانده يادم که نگاهت نکنم
گر کني شب همه ي عمر مرا
طرح رويايي ماهت نکنم
نخورم حسرت ديدار تو را
يوسف مانده به چاهت نکنم
غم اگر حمله کند باز، دراز
دست ياري به سپاهت نکنم
از خودم ميگذرم ز آنچه گذشت
گرچه بد کرده اي آهت نکنم
سایت سرای هنر برای تمامی دوست داران هنر و ادبیات ایرانی و کسانی که دوست دارن بیشتر با این موضوعات اشنا شوند با ما همراه باشید و از ما هدیه دریافت کنید