loading...
سرای هنر و ادبیات جوان
admin بازدید : 45 جمعه 30 آبان 1393 نظرات (0)


سراب

آفتاب است و بيابان چه فراخ!
نيست در ان نه گياه و نه درخت.

غير آواي غرابان،ديگر
بسته هر بانگي در اين وادي رخت.

در پس پرده اي از گرد و غبار
نقطه اي لرزيد از دور سياه:
چشم اگر پيش رود مي بيند
آدمي هست که مي پويد راه.

تنش از خستگي افتاده ز کار.
بر سر و رويش بنشسته غبار.
شده از تشنگي اش خشک گلو.
پاي عريانش مجروح ز خار.

هر قدم پيش رود،پاي افق
چشم او بيند دريايي آب.
اندکي راه چو مي پيمايد
مي کند فکر که مي بيند خواب.

admin بازدید : 33 جمعه 30 آبان 1393 نظرات (0)



وقتي نگاهم مي کني

سرشار بودن مي شوم، وقتي نگاهم مي کني
غرق سرودن مي شوم،وقتي نگاهم مي کني

لالايي چشمان تو گهواره ي چشم من است
پلک غنودن مي شوم،وقتي نگاهم مي کني

انگار در دستان تو آرامشم گم مي شود
دست ربودن مي شوم ،وقتي نگاهم مي کني

اي کاش از من بگذري مانند باد از پهجره
شوق گشودن مي شوم ،وقتي نگاهم مي کني

از عشق مي گويم غزل ،تا واژه احساست کند
حس ستودن مي شوم،وقتي نگاهم مي کني

وقتي نگاهم مي کني،غرق سرودن مي شوم
غرق سرودن مي شوم ،وقتي نگاهم مي کني

admin بازدید : 45 جمعه 30 آبان 1393 نظرات (0)


عشقي دوباره

رفتي و بي تو ترجمه ي تلخ زندگي
در جاي جاي شهر وجودم سروده شد

با رفتنت بلور غزل هاي من شکست
اي معني طراوت باران عاطفه

بي تو غم ها غريب به شهر دلم نشست
در پاسخ سوال سراسر نياز من

گفتي ککه چشم هاي مرا جا گذاشتي
بعد از عبور ساده ي خود مهربان

  چه زود
دل را ميان حادثه تنها گذاشتي

گرچه گذشت
سالي و دل ها زِ غم شکست
در دل غم است تا تو بيايي ستاره ام
برگرد و عطر عاطفه را باخودت بيار
در انتظار رويش عشقي دوباره ام

اين بود پاسخ تپش قلب عاشقم؟
اين بود پاسخ غزل سرخ انتظار؟
کردي دريغ از دل من يک نگاه را
نورت چه شد ستاره ي من پرتوت کجاست؟

باور نميکنم که تو از ياد برده اي
دل را به شهر آبي ديگر سپرده اي




سرای هنر بازدید : 39 جمعه 04 مهر 1393 نظرات (0)



رفتي و من ناباورانه گريه کردم
با خاطراتم ، دانه دانه گريه کردم

وقتي که بوسيدم گلويت را برادر
خواهر که بودم ، مادرانه گريه کردم

با ياد مادر ، ياد کوچه ، ياد سيلي
هر شب کنار نازدانه گريه کردم

حرف کنيز هاشمي و دخترت شد
از خنده هاي مغرضانه گريه کردم

وقتي سپر بودم براي کودکانت
با هر خطاي تازيانه گريه کردم

هر روز غريدم شبيه شير در شهر
در گوشه اي ساکت ، شبانه گريه کردم

گفتم الا يا ايهالساقي ، نشستم
با بيت بيتش عاشقانه گريه کردم

شاعر : ايمان کريمي

سرای هنر بازدید : 48 جمعه 04 مهر 1393 نظرات (0)


چگونه باورش کنم ،سکوت سردِ خانه را؟
دوباره باز مي کنم شکايت زمانه را

زمين سترون و هوا صداي مرگ مي دهد
و شوره زار مي خورد اميد هر جوانه را

و خسته شد خداي عشق و بسته شد صداي عشق
به انزوا کشانده اند جنون عاشقانه را

گناه کرده اي مگر؟به چشم من نگاه کن
که گريه هم نمي کند فرودِ تازيانه را

به نرخ جان فروختند دوبال را به اين قفس
پرنده هاي آسمان،بهاي آب و دانه را

اگرچه دل شکسته ايم ولي هنوز مي شود
غزل سرود و زنده ماند،ترانه کن بهانه را





تعداد صفحات : 4

درباره ما
Profile Pic
سایت سرای هنر برای تمامی دوست داران هنر و ادبیات ایرانی و کسانی که دوست دارن بیشتر با این موضوعات اشنا شوند با ما همراه باشید و از ما هدیه دریافت کنید
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 40
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 6
  • آی پی امروز : 26
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 34
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 34
  • بازدید ماه : 44
  • بازدید سال : 795
  • بازدید کلی : 7,918
  • کدهای اختصاصی

    کد


    کد لوگو حمایت از کشور ایران